جستجوی این وبلاگ

یکشنبه، دی ۱۹، ۱۳۸۹

~ سری دوم صحبت های خودمونی بنیامین با هواداران ~

( عکس مربوط به بنیامین و گروهش در تاجیکستان )

~ من اسم این سری رو میذارم سری اسرار ! این شما و این سری دوم صحبت های خودمونی بنیامین بهادری با طرفداران : ~

۱۹- اینطور به نظر می رسه که؛ آرامش از خوشبختی مهم تره. 
۲۰- اولین برف دُرست و حسابی اِمسال،
شاهکاره ،
داشتم نا اُمید می شدم.
برف همیشه واسه من کاریزماتیک -جذاب- بوده، دوسِِش دارم. غم باحالی داره، تو هم هستی.
۲۱- بالاخره یه روز پیدات می کنم.
۲۲- دارم می میرم از خواب
اما دلم می خواد همین طوری -خواب آلود- شماره ۲۲ رو ادامه بدم تا وقتی که کاملا" بیهوش شم و دیگه نفهمم بعدش چی نوشتم (!)
(باید همیشه برای فرشته ها راه گذاشت که بی سرو صدا بیان و برن)
خوابِ بهشتِ غریزی 
۲۳- در مورد شماره ۲۱ (برف) ؛
باید بگم که در عرض یه خواب کوچولوی چند ساعته تقریبا" همش آب شد، رفت. :-(
حالا یا آب شد یا بعدش که من خوابم بُرده، بارون اومده و ...
همیشه همین جوری بوده،
به هر چیزی که بیش از اندازه توجه می کنم، فرار می کنه.
بیش از اندازه، بیش از اندازه
هر چیزی بیش از اندازه اش، خطرناک و آزار دهنده است.
۲۴- داریم یه بَحث خیلی مهم راجع به همه چی می کنیم! (من و فرید و علی)
تاثیرگذارترین جمله رو فرید از کوروش -کبیر- نقل کرد :
« دست هایی که کمک می کنند مقدس تر از لب هایی هستند که دُعا می کنند. »
این جمله رو شنیده بودم اما بِهش گوش نداده بودم، این بار بهم نِشست.
یاد دست های غزل خودم افتادم (شماره ۱۱)
۲۵- جالب این جاست که هیچ وقت نمی دونم مثلا" این شماره ۲۵ رو دقیقا" چند نفر
می بینن یا می شنون
( منظورم از دقیقا"، خودِِ دقیقا" بود، خودِ خودِ دقیقا" )
۲۶- دوست؟
۲۷- دوست؟
۲۸- دوست؟
۲۹- دوست؟
۴۵۳۶ دوست؟  ۸۱۶۴۸ دوست؟  ۱۴۶۹۶۶۴ دوست؟  ۲۶۴۵۴۰۰۶ دوست؟
کاش می فهمیدم که همین اینجا (حدود شماره های ۲۹-۲۵)، دقیقا" چند نفریم.
بعضی وقت ها می شینم و تُو خلوت خودم از ارتباط اعداد با هم،  چیز یاد می گیرم.
گاهی فکر می کنم این عددها به جای یک قرارداد ساده، نشونه های پیچیده ای هستند از اسرار زندگی ما.
البته خودم رو بیش از اندازه درگیر نمی کنم،
اون عددهایی که خودشون می آن و خودشون می خوان و...
۳۰- این شماره ها - که به عشق شما ادامه داره - (شما که نمی دونم با خودم دقیقا" چند تا می شیم) دارن حالم و از همیشه بهتر می کنن، پس همچنان ادامه داره .
۳۱- چند سالی هست که عکس یانیس ریتسوس -شاعر معاصر یونانی- با یه قاب ساده رو دیواره، قیافه عجیبی داره اما ترانه هاش عجیب تره.
دو بُرش کوچولو از یک شعرش یادمه، واسه تون می نویسمش؛ 
ما مست از سخنانی هستیم که هنوز به فریاد در نیاورده ایم
مست از بوسه هایی هستیم که هنوز نگرفته ایم
از روزهایی که هنوز نیامده اند ۰۰۰
پرچم را بالا بگیر تا بر صورت بادها سیلی بزند
حتی لاک پشت ها هم هنگامی که بدانند به کجا می روند
زودتر از خرگوش ها به مقصد می رسند 
این هم عکسش
IMG_0132.JPG
البته این عکس همون عکسش که رو دیواره، نیست.
( یه خورده سخت بود که قاب و باز کنم و ... ) 
۳۲- این روزها خیلی کم از خونه می آم بیرون ( به خاطر آلبوم )
کاملا" متمرکز شدم رو کارها.
البته الان اومدم بیرون، نشستم تُو ماشین اما همچنان می نویسم (این هم از فواید رانندگی نکردن ! )
به نظرم آدما روز به روز دارن با حال تر می شن،
۳۳- شنیدم از یکی -یادم نیست کی- که  اگه کسی و دوست داری، یا رَهاش کن که همین الان بتونه بره یا زمین گیرش کن که هیچ وقت نتونه بره (!)
قشنگه
اما من می گم اگه رهاش کنی زمین گیرش هم کردی.
موجودات تشنه رهایی هستند،
من هر شب به کسی که تُو قلبم زندگی می کنه، آزادی هدیه می کنم.
و بعد با آشوب و آرامش می خوابم ...
بیدار که می شم می بینم سَر جاش -تُو قلبم- خوابیده،
چراغ بالا سرش و خاموش می کنم؛
عشقم بخواب
۳۴- حالا بعد از این هر چی که بیشتر به هم نزدیک می شیم، راحت تر راجع به این چیزها حرف می زنیم.
۳۵- امشب با محسن رجب پور جلوی در خونه ام ( تُو ماشین ) جلسه داشتیم.
تازگیا که همسایه شدیم، قرارهای این مُدلی مون بیشتر شده
یه شال گردن خیلی باحال برام گرفته بود + گوشی موبایلم
( هفته پیش کُد موبایلم رو پس از مدت ها عوض کردم
ولی یه ساعت بعد
یادم نمی اُومد که رمز جدیدش چنده! = پاک شدن { [همه ی شماره هام + فایل های صوتی و تصویری مثل اتودهای ملودی هام در طول یک سال و فیلم های پشت صحنه کنسرت ها و عکس ها و... + خیلی های دیگه که حتی یادم نیست چی بودن (!)] - هیچی }
بی خیال !
هیچ جوری نشد که دُرست شه
یعنی نخواستیم صبر کنیم تا تکنولوژی بهمون برسه .
به نظرم تکنولوژی از نیاز انسان عقب تره، اما فقط چند قدم دایناسوری !!!
حالا خوبه من خودم اصلا" اهل آرشیو کردن نیستم و ذهنم رو بیشتر قبول دارم )
داشتم می گفتم؛ یه سری حرف درباره رَوند پیشرفت آلبوم زدیم.
یادم افتاد که عنوان جدیدش رو بهش تبریک بگم ( م د ی ر ی ت ا ر ک س ت ر م ل ی )
بِهش گفتم از ته دلم واسه هر دوتون خوشحالم، هم برای تو و هم برای ا ر ک س ت ر م ل ی
یه نکته هم در مورد همین شماره ها -که به عشق شما ادامه داره- گفت که فکرم و درگیر کرد.
۳۶- می گفت (محسن رجب پور): که واسه بعضی از آدم ها علامت سووال ایجاد شده،
که این شماره ها چیه ؟
هدف نویسنده اش (خودم) چیه ؟
گفت دلم نمی خواد با این حرفا ذهنت رو محدود کنم ( تُو دلم گفتم خودمم بخوام نمی شه :-) )
اون طور که من فهمیدم منظورش این بود که شفاف تر باشم،
می گفت تو یه ۱۳ میگی، ۱۳۰۰۰ تا email و sms و زنگ به من می زنن که جریان چیه ؟
گفت البته استقبال می کنم ولی من چی بگم ؟
حرفاش منطقی بود.  
گفتم راجع به ۱۳ یا هر مورد دیگه، هر چی که یادت می آد و دوست داری و صلاح می دونی و بگو.
بهش گفتم نظرت رو می پذیرم و این موضوع رو تُو خود شماره ها -که به عشق شما شدیدا" ادامه داره-
مطرح می کنم، تا خودش مثل رودخونه ای -که به عشق دریا همچنان ادامه داره-
مَسیر دُرست ترش رو پیدا کُنه ...
برف برگشت.

۴۶ نظر:

YEK DOOST گفت...

مرسی
اصلا فکر نمی کردم سری دوم به این زودی ها دربیاد!!! انگار بنی جن باور کرد و قبول کرد عمر سوسکا کوتاست و از صبرش کوتاه امد[خنده]

YEK DOOST گفت...

من که هنوز دقیق نخوندم
ولی فکر کنم در شماره 23 یک اشتباهی شده منظور:
شماره(20)برف هست . (21)برف نیست.
چون شماره 21 درباره موضوع دیگه ای هست

YEK DOOST گفت...

"سری اسرار" اقای پیمان؟؟؟واقعا؟اما چرا؟
من اسمش را گذاشتم" سری کشف اسرار"! اسرار را به خوبی هویدا کرده بود!سوال ها را جواب داده بود!
فکر کنم همه شماره ها را رمزگشایی کرده ام.البته رمز گذاری خاصی هم در بین نبود.اگر خواستید در مورد هر شماره من چیزی را که درک کردم، میگم چون من با ابهامی روبرو نشدم به جز 22
باید همیشه برای فرشته ها راه گذاشت که بی سرو صدا بیان و برن)
خوابِ بهشتِ غریزی
که البته درباره ان هم حدس هایی برای خودم دارم!

کاملا زیبا و جالب بود والبته پرمعنا.من عاشق معناو کشف معنا هستم.نه انقدر پیش پا افتاده گفته بود که حوصله ات سر بره نه ان قدر پیچیده که گیج بشی و ذهنت مثل سانتری فوژهای ویروس زده انقدر دور خودش بچرخه تا خورد بشه!!!



مرسی از همه

YEK DOOST گفت...

ببخشید من چندبار می فرستم اخه متوجه نمیشم امد یا نه؟
من 3 تا کامنت دادم، با این یکی مشه 4 تا.امیدوارم دریافت شده باشند

PeMi گفت...

دوست عزیز یک دوست :
ممنون از نظراتتون دوست عزیزم.
به نظر من در عین سادگی و متانت ، کلمات مفهوم های عمیقی رو با خودشون حمل می کنن ! شاید اگه دقیق تر به جملات بنیامین نگاه کنیم واقعا میبینیم که خیلی خیلی ظریف هست و حتی در انتخاب تک تک کلمات دقت خاصی به خرج داده شده.

YEK DOOST گفت...

خواهش می کنم اقای پیمان
برای من که مفهوم شدند.این سری برعکس شماره 1 گویاتر و رساتر بود.

YEK DOOST گفت...

هر سری، 18 شماره/مطلب داره به علامت روز تولد بنیامین که 18م هست
سری اول 1تا 18
سری دوم 19 تا 36

غزل گفت...

جمله ای که از کوروش کبیر نقل کرد؛ فوق العاده بود...

بنیــــــــــــــامین دوست داریم...

YEK DOOST گفت...

راستش منم یه اعتراف کنم.من بیشتر وقتها مجبورم خودسانسوری کنم و یا حرف هایم را نزنم یا انقدر احمقانه تر از خودم حرف بزنم که مبادا یه عده خاص به من حمله کنند.البته وبلاگ اقای پیمان در این مورد هم نمونه هست .یعنی بهترینه اما خب تجربه بهترین مدرسه هست!
....من بیشتر اوقات مجبورم خودم را احمق تر از اونی که هستم نشان بدم.حالا نه تنها در این وبلاگ ها بلکه در کل زندگی ام.این من را تحت فشار قرار میده که حتی در شیوه بیانم هم نمایان میشه!
الان هم کمی احمقانه تر از خودم می پرسم:
یک سوال کوچولو .شماره 33.
چرا "شبها" ازادی را هدیه می کنی ؟چرا روز ها نه؟؟؟
ایا برای یک خواب راحت شبه، به خاطر خودت ،که این کار را می کنی؟؟ مثلا مصداق همون نصیحت که میگه قبل از خواب نگرانی هات را دور بینداز تا راحت بخوابی؟
یا برای ازمایش قدرت عشق خودت هست تا ببینی ایا همه وجودت درگیره؟حتی بخش هایی که شب ها خود را ظاهر می کنند؟(چون بخش هایی از ما شب ها فعال می شوند ،در ارامش شب و مخصوصا هنگام خواب).
اخه می دونی اگر برای تست عشق طرف مقابل باشه، او را باید "روزها" رها کردو به او ازادی داد تا ببینی میره یا می مونه و نه شب ها!چون زندگی واقعی و ملموس تقریبا در روزها جریان داره تا شبها. شب موقع خوابه یا تفکرات خصوصی(مگر در مواقع خاصی که بعضی ها در شب فعالیت دارند.مشاغل شب -زندگی شبانه و... )
یا منظور از ازادی دادن در "شب" به او، کنایه ای هست از اینکه خودت را در سایه نگه داشتی(شب=سایه=ناشناس بودن) و او از عشق تو خبر ندارد؟و تو داری در همان حالت ناشناسی، عشقش را محک می زنی؟خب اگر در این حالت برود او مقصر است یا شما؟او که از هیچ چیز خبر ندارد و از عشق شما بی خبر است مقصر است یا شما که زیرکانه می خواهی اول دمای اب را بسنجی و بعد در ان قدم بگذاری؟کدام یکی؟من میگویم شما!...حالا ایا این زمینه یابی و زمینه سنجی هست یا عشق واقعی؟؟؟
خلاصه اینکه ایا این هم از ان حرف های بنیامینی ست که انقدر دامنه گسترده و معنای عام داره تا برای هر نوع مخاطبی و هر نوع سلیقه ای معنایی پیدا کنه یا نه؟!(در ظاهری فریبنده که در باطن معنایی نمی تواند که داشته باشد یا نه؟؟)
به نظرم حقیقت نیست .اگر هست لطفا بگید تا من هم چیزی یاد بگیرم یا طرز فکرم را اصلاح کنم.


می دونم الان بعضی ها می ایند و می گویند این فقط یک سخن قصار هست که جهان شمول است و به خودش که بر نمی گردد یا اینکه از زندگی دیگران الهام گرفته یا اقتباس شده و از این حرف ها
من در جوابشان می گویم ولی در هر حال وقتی کسی حتی یک جمله قصار جهان شمول را می گوید و یا از دیگران نقل قول می کند یا اقتباس ،منطقی اینطور هست و باید باشد که خودش ان را قبول دارد یا حداقل مخالف ان نباشد و گرنه می شود ....(نقطه چین)!
نقطه چین را .خودتان می دانید.

بهارک - ترنه واژه گفت...

سلام...
من هنوز گیج و منگم!!!یه بار خوندم اما هنوز خیلی ابهامات برام داره...باید دقیق تر بخونم...
مرسی پیمان جان که این شماره ها که به قول بنیامین به عشق ما ادامه داره!!!رو اینجا میذاریشون تا ما بتونیم نظرامونو بگیم...
واقعا" مرسی...

YEK DOOST گفت...

از اول می فرستم.من اصلا متوجه نمیشم که امد یا نه

YEK DOOST گفت...

2.


مقداری هم، مثل دفتر خاطرات شخصی/ژورنال شما می ماند ، نکاتی که برای خودتان جالب بوده یا اموزنده یا در ذهنتان اثر گذار را، برای دوستانتان نیز(مخاطبان) تعریف می کنید.این یعنی هم انها را در گذر روز های خودتان شریک کرده اید و هم دریافت ها و احساسات و تفکرات شخصی خودتان را با انها به اشتراک گذاشته اید...که قطعا برای دوستداران شما نه تنها خیلی جالب و ارضا کننده هست بلکه اموزنده


اینکه با یک تیر چند هدف را می زنید کاملا هوشمندانه هست و
به علاوه استفاده صحیح و اقتصادی از منابع محدود(وقت-کانال ارتباطی-انرژی و...) کارساز نیز هست.

از همه گذشته نوشته های شما حاکی از انست که حرف های دوستدارنتان را می شنوید به انها فکر می کنیدو سپس خروجی ها را در اختیار انها می گذارید که این یعنی توجه یعنی احترام یعنی ارتباط یعنی دوستی

و هم دلایل دیگری برای خوب بودن روش شما وجود دارد که مخاطبان باید خودشان فکر کنند و بفهمند!

YEK DOOST گفت...

3.



البته من در اینجا به اقای رجب پور کاملا حق می دهم که از تماس های زیاد به ستوه ایند.من مخاطبان شما را دعوت می کنم تا کمی خلاقانه تر و فعالانه تر ذهن خودشان را به کار بگیرند.همه چیز را که نباید در قاشق در دهان ما بگذارند!برای درک چیزها، باید کمی به ذهن مان ورزش بدهیم .وقت بگذاریم و تلاش کنیم.فکر کنیم .اگر نمی فهمیم سوال کنیم!
این قدر اقای رجب پور! اقای رجب پور! نکنید...مثل بچه هایی که تا مداد پاکن شان را یادشان می رود کجا انداخته اند می گویند مامان!....تا حورابشان را پیدا نمی کنند، مامان!....تا در باز نمی شود،باز ،مامان!...خلاصه همیشه مامان! مامان!....پس کی خودت می خواهی یاد بگیری ، رشد کنی، فکر کنی؟!کی می خواهی کمی مستقل شوی؟!..... و این شروع خوبی است!

YEK DOOST گفت...

اقای پیمان.سلام. کامنت من ۳ قسمت داشت .امیدوارم رسیده باشند.متشکرم.

YEK DOOST گفت...

اضافه به کامنتم
Sunday, January 09, 2011 11:22:00 PM

.......................


یک سوال دیگه در همان راستای" چرا فقط شب ها و نه روزها"؟؟

فقط شب ها به یادش می افتی ،بعد از اینکه کارهای مهم روزانه ات را تمام کرده ای ،چون زیاد مهم نیست که درباره اش کاری کرد؟؟چون پایین ترین ارجحیت را داره؟؟
دیگران را نمی دونم، ولی من مدت های طولانی ست که شب ها موقع خواب، معمولا یاد فقط یک دسته از چیزها می افتم.چیزهایی که انقدر مطرح نیستند که روزها دنبالشون باشم ولی خب به حکم جبر و زور ،اتفاق می افته یا افتاده دیگه.چیزهایی که دلم نمی خواد ولی انها به زور جایی را در یادم اشغال کرده اند یا قلبم را ازرده اند.معمولا یاد دردهام می افتم یا ازردگی هام یا کمبودهام یا نامردی های نامردها یا روزگار یاد زخم هام و خلاصه از این دست چیز ها(حتی دردهای فیزیکی هم شبها خیلی زیادتر می شوند تا روزها .همه تجربه اش را دارند).خلاصه معمولا چیزهایی هست که یه جورایی پرونده شون راکد هست یا بسته یا بایگانی شده ولی هنوز وجود داره علیرغم خواسته خودم...اینها شب هنگام میان سراغم...
دقیقا همینطور!گاهی خوابم میبره باز که بیدار بشم میبینم لعنتی ها هنوز هستن.چراغ را خاموش می کنم تا شاید در تاریکی فرو برن به امید اینکه یا نبینمشون یا بمیرن...گاهی پیش امده نصف شب هم از خواب می پرم و ذهنم پر شده از وحشت انها.مثل کابوس دنبالم می آن درست همون شب ها....
برای من شب و روزها دو دنیای کاملا متفاوته....وقتی میگم شب یعنی خیلی فرق داره تا وقتی که میگم روز...فکر کنم برای همه همین طور باشه که عالم شب با عالم روز خیلی فرق داره هر چند شب درپی روز میاد و روز به دنبال شب!دستی هست که شبها را به روزها می دوزه و روزها را به شب ها!

طوری حرف زدی که انگار به زور وارد قلبت شده...
اخه من خودم در مورد چیزهای ناخواسته اینطورم... دیگران را نمی دونم!


....

راستی می دونم واقعا زیاد نوشتم.قول میدم تا حد امکان دیگه سکوت کامل کنم.

ناشناس گفت...

يك دوست جون خوش به حالت چه حوصله اي داري به نظرمن اين طور دقيق شدن در كار بنيامين وقت تلف كردن هست اميدوارم به بنيامين بر نخوره ولي در البوم 88 يك ترانه هم نداشت كه معني عميق داشته باشه يك مشت كلمه كه فقط در ترانه ها تكرار ميشد رك بگم بنيامين خيلي خوب بلد هست كه اداي روشنفكري دربياره وشعار بده خيلي خوب بلد شده كه كاري كنه خوب بفروشه من خلاقيت بنيامين رو در البوم اول تحسين ميكنم اما با البوم دوم وبدتر از اون تك اهنگهاي ضعيف ثابت كرد كه تفكر خاصي پشت كارهاش نداره

YEK DOOST گفت...

۱.



این قسمت اول کامنت سه تایی ام هست



Monday, January 10, 2011 12:04:00 PM

و

Monday, January 10, 2011 12:06:00 PM



ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ












در مورد 36

36- می گفت (محسن رجب پور): که واسه بعضی از آدم ها علامت سووال ایجاد شده،
که این شماره ها چیه ؟
هدف نویسنده اش (خودم) چیه ؟
گفت دلم نمی خواد با این حرفا ذهنت رو محدود کنم ( تُو دلم گفتم خودمم بخوام نمی شه :-) )


"""""""""
به عقیده من اقای بنیامین عزیز
بخش زیادی از زیبایی و لطف نوشته های شما اتفاقا به خاطر همین روش شماست .تنوعی مطلوب و جالب ایجاد کرده.هر کسی به نابه سلیقه و طرز فکر خودش مطلبی را در نوشته های شما برای خودش پیدا می کند(شیوه ای مناسب و همخوان با روش بنیامینی!).
سوال های خوانندگان را درشمارهای بعدی جواب میدهید(حالا چه خودشان متوجه بشوند یا نشوند که منظور از بعضی حرف ها چیست!)
...اتفاقا به خاطر همین ویژگی ها ، مطالب قسمتی یا کاملا! درگیر کننده (از لحاظ ذهنی) می شوند که هم تا مدتی غذای فکر خوانندگان خواهد بود( نه یکبار مصرف است و نه فوری/instant )و هم دوباره در ذهن انها سوالهایی را ایجاد می کند که متعاقبا منجر به حضور و مشارکت های بعدی انها و ایجاد ارتباطی دوسویه و مداوم می شود که هم مثبت و هوشمندانه و هم رضایت بخش است نه تنها برای مخاطبان ،شما نیز

YEK DOOST گفت...

بله ناشناس جان

Monday, January 10, 2011 7:02:00 PM



فقط منم که مشغول نوشتنم، برای دل خودم{خنده}

اما دیگه نمی نویسم.

YEK DOOST گفت...

قراره دیگه فعلا چیزی نویسم.معذرت.می دونم!واقعا تعداد کامنت هام بالا رفته .اما واقعا دلم نمیاد این حرف را نگم:

.............................

شماره 33...."رها کردن"
به نظرم منظورت" رها گذاشتن" بوده.


این حرفت خیلی قشنگه_جالبه_سالمه.
چیزی که من زیاد مشاهده کرده ام در اجتماع ایرانی :ادمهایی هستند که فقط عاشق ، "عاشق بودن" هستند و بس.
فقط می خوان عاشق باشن به خاطر خودشون.بعد طرف مقابل را مثل یک خمیر به زور می خوان فرم بدن تا ان شکلی بشه که دلخواه خودشونه.حالا له شد که شد.اینها در مقابل عشقی که منت گذاشته اند و هدیه کرده اند(!!!!!) اصلا چه اهمیتی داره؟!
...طرف را در قفس زندانی می کنند به بهانه عاشقی. مرد که مرد ، خب در راه عاشقی انها شهید شده!!!و چه سعادتی از این بالاتر برایش ?!!!!!!!و....و....
شخص مقابل را شکنجه می کنند .روانی می کنند .ازار و اذیت می کنند فقط چون فکر می کنند "عاشقند و عاشقی چیز خوبی است و حس خوبی به انها می دهد!!!!!!"

ادمهای خودخواه_کوته فکر_بیمار_سادیستی در اجتماع کم نیستند به اسم و بهانه عاشقی
...اینقدر طرف مقابل را زجر روحی و روانی میدهند فقط چون عاشقش هستند و می ترسند از دستش بدهند.تنها چیزی که برایشان مهم نیست سلامت و رفاه و بالندگی و شادی معشوق شان هست، باز به اسم و بهانه عاشقی و این واقعا خنده دار و مسخره هست.حال من بد می شود.

خیلی این حرفت برایم جالب بود.باید بگم واقعا جزو اقلیتی هستی به درک بالایی رسیده ای.که اعتماد به نفس ات بالاست.سالم فکر می کنی.سالم احساس می کنی و عشق را درک کرده ای (نه به شکل بیمارگونه خیلی رایج ان)
خیلی خیلی از این حرفت لذت برم.فهمیدم به رشد رسیده ای ،جایی که اکثریت مدعی(!!!!)، باید خوابش را ببینند.. انها عشق شان ،فقط یعنی بلا که بر سر یک نگون بخت بیچاره نازل می شود

در این باره حرف های زیادی برای گفتن داری....فقط ای کاش ای کاش می توانستی این فکر را همه گیر کنی!


مرسی وبای.

YEK DOOST گفت...

اولا معذرت از اینکه من خیلی کامنت نوشته ام.انگار یکه تازه شده ام!!!!!{نیشخند}.اما موضوعات مهمی به ذهنم میاد که نمی توانم که ننویسم.به خدا خودم هم کلی کار دارم که اینجا دارم این قدر وقت میگذارم. ولی لذت می برم.

...........................................

چند خط برای

ناشناسMonday, January 10, 2011 7:02:00 PM



ناشناس عزیز،

من بعدا در مورد حرف شما فکر کردم.

اینکه گفتید:

(يك دوست جون خوش به حالت چه حوصله اي داري به نظرمن اين طور دقيق شدن در كار بنيامين وقت تلف كردن هست)

و

(ثابت كرد كه تفكر خاصي پشت كارهاش نداره)





من خودم صادقانه بگم نمی دونم طرز تفکر بنیامین چی هست .چون خود بنیامین را نمی شناسم.طبیعیه که ندونم.جسته و گریخته مثل یک پازل قطعه ای،یک قطعه از اینجا یک قطعه از اونجا را که باید کنار هم بچینی .تازه قطعات هم ،همه نیستند

اما در مورد این که تفکر خاصی نداره ،به شدت مخالفم .

این مورد که یک شخصیت کاملا منسجم داره شکی ندارم.تار و پودهاش مرتب در هم بافته و در هم تنیده هستند(این تعبیر شخصی منه.چون تار و پود برای من مفهوم وسیع وبزرگی داره)که واقعا خوشبحالش.خوشبحال این حال خوبش....باید بگم بیشتر ادمها شخصیت منسجمی ندارند

وقتی که شخصیت منسجمی داره قاعدتا و نتیجتا تفکر خاص هم داره!هر چند خودم خیلی پیش امده که از حرف هاش سر درنیاورم .در شماره ۳۶ هم خودش گفته که شفاف باشه.دقیقا همینطوره !شفاف نیست.انقدر کوتاه و بریده حرف می زنه که برای ادمهای دیگه قابل فهم نمیشه





و اما دلیل حرفم(برای وجود انسجام و تفکر خاصش) یک مثال زنده از همین سری دوم گفتگوهای بنیامین هست:::شماره ۲۳ و شماره ۳۳

در ۲۳ می گوید:

باید بگم که در عرض یه خواب کوچولوی چند ساعته تقریبا" همش آب شد، رفت. :-(
حالا یا آب شد یا بعدش که من خوابم بُرده، بارون اومده و ...
همیشه همین جوری بوده،
به هر چیزی که بیش از اندازه توجه می کنم، فرار می کنه.
بیش از اندازه، بیش از اندازه
هر چیزی بیش از اندازه اش، خطرناک و آزار دهنده است



و در ۳۳ می گوید:

من هر شب به کسی که تُو قلبم زندگی می کنه، آزادی هدیه می کنم.
و بعد با آشوب و آرامش می خوابم ...
بیدار که می شم می بینم سَر جاش -تُو قلبم- خوابیده،
چراغ بالا سرش و خاموش می کنم؛
عشقم بخواب



متوجه شدید که در ۲۳ گفته که وقتی" خوابش" میبره و" بیدار "میشه میبینه برف دیگه نیست( اب شده و رفته)

و

بعد در ۳۳ میگه:

هر شب به عشقم ازادی را هدیه می کنه.با اشوب ارامش می "خوابه" و " بیدار" که میشه می بینم عشقش سرجاش تو قلبش خوابیده(یعنی هستش)

که قبلش توضیح داده چون اعتقاد داره موجودات تشنه رهایی هستند و او به عشقش ازادی را هدیه می کنه،عشقش را دوباره بعد از بیدارشدنش ،می بینه که هنوز هست.

این را مقایسه کنید با وقتی که گفته خوابش میبره و بیدار که میشه، می بینه برف اب شده یعنی دیگه نیست، چون هر وقت بیش از اندازه به چیزی توجه کنه میبینه ان چیز فرار کرده!

یعنی دلیل اینکه چرا به عشقش ازادی را هدیه می کنه(۳۳) را (در ۲۳)گفته که اگر بیش از اندازه توجه کنه عشقش هم مثل برف اب میشه و از دستش میره.چون اعتقادش اینه که به هر چیزی زیاد توجه کنه از دستش فرار می کنه.....می ترسه اگر زیاد به عشقش توجه کنه مثل همین برف اب بشه

استدلالش در ۳۳ را, در ۲۳ گفته که می بینید هیچ تعارض و تضادی در انها مشاهده نمیشه!

حالا ناشناس عزیز، همخوانی و هماهنگی بین حرف هایش را پیدا کردید؟می بینید انسجامش را؟

برای من خیلی جالب بود که بین این دو حرفش چه انسجامی وجود داره...باز هم میگم خوشبحالش.این چیزی هست که اکثریت مردم ندارند و انسجام موجب داشتن خط تفکر خاص میشه حتی اگر خود فرد هم نخواهد!

ستاره گفت...

سلام به همه
اقا پیمان من خيلي وقت بود اين جا نيومده بودم قالبتون قشنگ شده
با اين اسمي كه براي اين سري گذاشتين كاملا موافقم
صحبت هاي اين دفه خيلي جالب بود
مخصوصا 33

YEK DOOST گفت...

این را هم اضافه کنم

اگر من حرف بنیامین را زیر ذره بین خودم گذاشتم و بحث کردم دقیقا به همین دلیل بوده که معتقدم خط فکری خودش را دارا هست و تفکر خاصی هم داره وگرنه اگه غیر از فکر می کردم دیگه بحث کردن یا سوال پرسیدن هایم چی بود؟!

PeMi گفت...

دوستان عزیزم :
من تمام کامنت های شما رو دنبال می کنم و کاملا همه رو می خونم . اما متاسفانه به دلیل امتحاناتم وقت نمی کنم که به بحث بپردازم یا کامنت بذارم . انشالله بعد از امتحانات جبران می کنم.
احتمالا دلیل اینکه بازدیدها و نظرات هم کم شده همین هست و البته از طرفی خیلی از دوستان آدرس جدید سایت رو ندارن ...
به امید خدا بعد از امتحانات تبلیغات رو گسترده تر خواهیم کرد و مثل سابق همه چیز به روز پیگیری خواهد شد و به بحث گذاشته خواهد شد ... ممنون از کامنت های همه ی شما دوستان عزیز.

سدا گفت...

همینجوری تو نت میگردم.به وبلاگای دوستام سر میزنم چیز جدیدی نمیابم.رمان مرد تکثیر شده روژه ساراماگو جلوم بازه.این رمانش حوصلموسر برده روحم نمیتونه باهاش ارتباط برقرارکنه.(اما معتقدم وقتی یه هنر مند یک کارتاثیر گذار خلق میکنه باید همه اثارشو خورد . چه برنده نوبل چه هنر مند معمولی )...باشگاه هوادران بنیامین پست جدید !الان حوصله خوندن ندارم خارج میشم ...چند صفحه از ساراماگو میخونم کسل تر شدم ...دوباره برمیگردم وب پیمان نوشته های بنیامینو میخونم یه بار دوبار سه بار... ده بار حسابش ازدستم در رفت !داره اتفاقاتی میافته انگار یه دوست جدید پیدا کردم!یک کشف جدید!روحم با روح نویسنده ارتباط برقرار کرد بعد دوسه بار خوندن نوشته هارو به خاطر خود نوشته ها میخوندم حالا برام مهم نیست صاحب این نوشته بنیامین بهادریه یادیگری ؟هدفشون چیه؟برام نوشته ها مهمند. من با صداقت وروح لطیف صاحب نوشته ها ارتباط برقرار کردم حالا بی صبرانه منتظر شماره های بعدی ام .دوست جدید نویسندم به قلب من خوش اومدی !حالا با روحیه میرم سراغ رمانم مطمئن شدم تو این رمان هم رد پایی از شاهکارای قبلی هست باید به هنر مندا ایمان داشت !

سدا گفت...

دلم نیومد تجربه ی خودمو وقتی اولین بار نوشته های سری دومو خوندم ننویسم نوشته های سری اولو زیاد دوست نداشتم چون یک والد قوی پشتشون بود بکن نکن من این جوری ام! فقط تو شماره چهارده عنصر خیال جریان داشت همون که بیان کنایی در مورد فیلم مستند داشت .این دفعه یک بالغ قوی پشت نوشته ها هست راستش خیلی در بند اینکه منظور نویسنده مثلا از فلان شماره چی هست نیستم واقعیتش از سبک نوشتنش لذت بردم وبار ها خوندم این نوشته ها هر چی باشه جواب به طرفدارا یا بیان تجربیات شخصی یا... رنگ وبویی از بیان ادبی داشت وروح من با روح هایی که ادبیاتو مبفهمند ارتباط برقرار میکنه این بیان ادبی چه چند صفحه نوشته باشه چه رمان چه دو بیت شعر . ضمن اینکه باید بگم رسیدن به ارامش همون خوشبختیه وممنون از عکس وشعر شاعر یونانی

YEK DOOST گفت...

1.



سلام





ما مست از سخنانی هستیم که هنوز به فریاد در نیاورده ایم
مست از بوسه هایی هستیم که هنوز نگرفته ایم
از روزهایی که هنوز نیامده اند ۰۰۰
پرچم را بالا بگیر تا بر صورت بادها سیلی بزند
حتی لاک پشت ها هم هنگامی که بدانند به کجا می روند
زودتر از خرگوش ها به مقصد می رسند(شماره ۳۱)



۱*ما مست از سخنانی هستیم که هنوز به فریاد در نیاورده ایم
مست از بوسه هایی هستیم که هنوز نگرفته ایم
از روزهایی که هنوز نیامده اند ۰۰۰


۲*پرچم را بالا بگیر تا بر صورت بادها سیلی بزند



۳*حتی لاک پشت ها هم هنگامی که بدانند به کجا می روند
زودتر از خرگوش ها به مقصد می رسند



به عقیده من

کلا بیشتر شماره ها ،پاسخ های بنیامین هست به سوال ها و پرسش ها در مورد خودش و از خودش.

اما او نیامده بگوید، ببینید! این سوال شما و اما این جواب من!اینجاست که من می گویم بنیامین! نوشته ات نه یکبار مصرف است مثل کلینکس و نه فوری/instant مثل نسکافه!غذای فکری دلچسبی ست که مدتها ادم را درگیر می کند.

YEK DOOST گفت...

2.

او در قالب مثلا همین شعر چند تا سوال رایج در مورد خودش را جواب می دهد و ماهیت خودش به عنوان هنرمند و ماهیت کارهایش را بیان می کند.از دیدگاههای خودش در مقام یک هنرمند و باور هایش در رابطه با فعالیت های هنری اش حرف می زند.

این حرف ها صرفا بخاطر زیبا بودنشان یا جالب بودنشان یا پر کردن فضا بیان نشده اند.مثلا اینکه بخواهد چند خط شعر از شاعری معروف از یونان بگوید تا نوشته اش جالب شود!(دیدم کسی در کامنتش نوشته بود ما هم شاعرهای داریم از ایران که شاید شناخته شده نباشند و یکی می گوید فلان و بهمان!و شعری نوشته بود.امانباید فقط به ظاهر بسنده کرد و تا می بینیم از شاعری یونانی،دیوار های دفاعی مان بالا برود که "اجنبی" ها !!! بله باید عمیق شد!).بنیامین این شعر خاص از این شاعر به خصوص را انتخاب کرده فقط چون بهترین بیان برای منظورش بوده که در ذهن داشته.

او این شعر را چون صرفا از شاعری بزرگ است به دست نوشته هایش نیفزوده فقط تا نوشته اش را با مقدار و جالب کند .این را هدفمند انتخاب کرده چون بهترین جمله هایی بوده تا بتواند منظورش را برساند به شکلی غیر مستقیم،بنیامین هیچوقت لذت کشف را از مخاطبانش نمی گیرد! البته او خواسته حرف هایش را در شکلی زیبا و هنری و در یک پکج و بسته بندی جذاب ارائه کند تا هم ارزش هنری داشته باشد و هم کشش.

این درست که بنیامین هیچوقت لذت کشف را از مخاطبانش نمی گیرد اما برای من بعضی اوقات بسیار مرموز و مبهم می شود.یعنی به نظر من گاهی زیاده روی می کند.البته می دانم این بستگی دارد به سطح درک مخاطب.اما نمی دانم واقعا مخاطبانش را چه کسانی در نظر می گیرد ؟!به عقیده من در مورد مخاطب شناسی اش دچار laps هایی هست که منجر می شود به اشفتگی حالم( در موقع شنیدن کار هایش یا حرف هایش ،زمانی که می خواهم درک کنم ).یعنی در جریان احساسم یا فکرم بریدگی ها و گسل هایی بوجود می اید که خوشایند نیست.مثل سوار بودن در اتوموبیلی در حال سرعت و خوردن به سرعت گیرها که یکدفعه در جاده سر راه ادم ،سبز می شوند.)



*پرچم را بالا بگیر تا بر صورت بادها سیلی بزند

این یعنی من همان پرچمی هستم برافرآشته ، که امده ام تا برصورت باد سیلی بزنم!

یادتون می اد وقتی اول گفت که بر خلاف جریان ان روز،جریانی درست کردیم؟که گفت که جریان غالب ان روز نفرین و توهین به معشوق(از این کلمه خوشم نمی اد) بوده؟ که انها از ان جریان وحشت ناک بوده و جریانی مخالف ان درست کردند؟(جمله های دقیق خودش احتمالا بیشتر یاد شماست تا من)...و اکنون که جریان شان موفق شده پس بر صورت باد/جریان غالب سیلی زدند.

تصور ما همیشه این است وقتی که پرچمی در هوا بلند می شود باد است که ان را به حرکت می اندازد یعنی پرچم در باد ، تابع باد می باشد. و.. باد مثل اربابی به ان تحکم می کند ،که همچون اربابی برصورت برده اش /پرچم سیلی می زند اما این نگاه می گوید پرچم می تواند در حالیکه در هوا به اهتزار درامده برصورت باد سیلی بزند(همان خلاف جریان رایج بودن خودشان را گفته)و به این ترتیب هویت و ماهیت خودش را بیان می کند ، تثبیت می کند و قدرت خودش را نشان می دهد یا به رخ می کشد!و چه زیبا!

پرچمه در باد!اتفاقی که برای پرچمی در باد می افتد نه ان گونه که ما تا حالا تصور کرده ایم (سیلی خوردن پرچم از باد) بلکه بلکه به شکلی جدید با معنی جدید

باقی جمله های این شعر به همین گونه است. و کلا تمام شماره هایش منظور دارند از همین دست.

YEK DOOST گفت...

3.

تنها فرمی زیبا !هیچوقت شخص من را ارضا نکرده .به عقیده خود من فرم و محتوا با هم هست و محتوا کمی از فرم مهم تر است.اگر محتوا را نفهمیم و غرق در فرم بشویم و فقط برای مان فرم کارمطرح باشد، مطلب را نمی فهمیم که می شود درکی سرسری.من فکر می کنم دیدگاه بنیامین( در این نوشته و کلا در تمام اهنگ هایش که من شنیده ام )فرم تابع محتوا می باشد و نه محتوا تابع فرم!او محتوای خودش را دارد و بعد فرمی مناسب با ان را پیدا یا طراحی می کند.اینکه صرفا به نوشته های بنیامین به شکلی فرمی زیبا نگاه کنیم و غرق در ان بشویم یا صرفا ان را یک بیان هنری جالب ،سطحی نگری است و اشتباه.

هر چند به نظرم در ترانه هایش موضوعاتی عمومی را انتخاب می کند تا دامنه وسیعی از مخاطبان را در بر بگیرد زیاد وجود دارد که من به ان می گویم" روش بنیامینی"!

البته توجه به فرم و نه به محتوا و معنای دست نوشته های بنیامین منجر می شود

به شماره ۳۶ که می گوید:

۳۶- می گفت (محسن رجب پور): که واسه بعضی از آدم ها علامت سووال ایجاد شده،
که این شماره ها چیه ؟

الی اخر.


فکر کنم اگر ان دسته از طرفدارانش که با بنیامین از اول اشنایی دارند و خوب او را زیر ذره بین می گذارند مثل خودم که به مفهوم ها هم توجه می کنند،با چنین مشکلی مواجه نشده اند.تازه! خیلی هم حال کرده اند!ها ها !
Thanx

YEK DOOST گفت...

ezafeh:


ببینید یه مطلب مهم که الان متوجه اش شدم

ان اشفتگی حال و خوردن به سرعت گیر را که در(Friday, January 14, 2011 2:21:00 PM)گفتم.الان که دقیق فکر می کنم در البوم ۸۸ خیلی اتفاق افتاد برایم تا هر جای دیگر .مثلا در البوم ۸۵ نه!چنین حسی یادم نمیاد که داشتم.

اره بیشتر در البوم ۸۸ بود که البته شاید هم برگردد به این قضیه که تراک هایی را به دستور ارشاد، حذف کرده اند و ان موجب این گسل ها و بریدگی ها شده

هر چند هنوز به laps در مخاطب شناسی بنیامین معتقدم.و مثلا الان در این نوشته سری دوم هم زیاد به چشم می خوره..

در این نوشته سری دوم ،کلا حس می کنم از یک طرف مخاطبانش را اهل ادبیاتی ها قرار داده و یا اهل فلسفه ای ها و از طرف دیگر یادش رفته مخاطبانش بیشتر نوجوان ها، جوان ها و یا افراد معمولی جامعه هستند.منظورم از معمولی ، افرادی هست که در دنیای ادبیات یا فلسفه و این جور چیز ها غواصی نمی کنند!

فکر کنم باید روی مخاطب شناسی تجدید نظر کنه.

YEK DOOST گفت...

تصحیح:

lapse

ناشناس گفت...

چرا اینجا اینقدر خلوت شده؟واقعا باعث تاسف که اینقدر بچه ها بی وفا شدن

غزل_بلاگ بنیامین گفت...

درووووووووووووووووووووووووود!
من آپم!پیمان بیا حتما!

YEK DOOST گفت...

1.


باز هم سلام

راستش از عنوان شغلی جدیدم که توسط بانو غزل
(http://benyaminiha.blogfa.com/)
تعریف شده خیلی خوشم امد.این اولین بار هست در تمام زندگی ام، یعنی تا حالا، که از یک عنوان شغلی واقعا خوشم امده!اتفاق فرخنده ای هستآ! ( اخه هیچ شغلی نمی تونه روحیه رنگارنگ ورنگو وارنگ منو راضی نگه داره.منو محدود میکنن)
...پس امده ام تا رضایت خودم را به طریقی عملی نشان بدهم! یعنی با کمال میل میرم سراغ یک تعبیر و خوابگذاری دیگرم [نیشخند]از پادشاه بنیامین!
ادامه کامنت هایم (Friday, January 14, 2011 2:21:00 PM):




شماره 31-سری دوم:

*حتی لاک پشت ها هم هنگامی که بدانند به کجا می روند
زودتر از خرگوش ها به مقصد می رسند



در اینجا باز بنیامین هم در پاسخ دوستدارانش و هم در پاسخ منتقدینش از نوع بدخواه، می گوید:
بله من اهسته می روم ولی چون هدفم معلوم و معین است و کاملا تعریف شده، پیوسته و مستقیم به سوی هدفم در حرکتم!با سرعتی ناپیدا و شاید ناملموس برای دیگران، اما مساوی است با سرعت نور!پس نگران نباشید (ای دوستدارنم) و امید واهی به خود ندهید(ای بدخواهانم) که من زودتر از خرگوش هایی که دارند باسرعت می دوند،به مقصد ها می رسم.جام طلایی را از ان من است!....من از تمام خرگوش های مورد بحث زودتر از خط پایانی مسابقه عبور خواهم کرد!

YEK DOOST گفت...

2.

منظور از خرگوش ها: همان خواننده ها و اهنگسازان و غیره و غیره ای هستند که در هر روز کار بیرون می دهند.ظاهرا خیلی پرکار و فعال اند.انقدر کار های جدید از انها می شنویم که حتی وقت گوش کردن به انها را هم نداریم!!!!!! اما باری به هر جهت هستند.بعضی تابع جریان های روز هستند .مثل برگ خشکی شناور در نهری اب.گاهی سرازیرند ولی گاهی پشت سنگی گیر می کنند و از حرکت می افتند!گاهی سریع حرکت می کنند ولی گاهی لرزان و چرخان به دور خودشان می چرخند!چون واقعا هدف درستی از آن خودشان ندارند . و ...و...!خودتان قیاس کنید گروهای جدیدی از خرگوش ها را پیدا خواهید کرد. مثلا یک گروه از انها سفارشی کار می کنند .هر چه ارباب بگوید می گویند چشم.زیگزاکی می روند.راست چپو چپ راست .حرکتشان مستقیم نیست.فراموش نکنید که کوتاه ترین فاصله بین دونقطه(نقطه شروع و نقطه پایان)فقط خط مستقیم است!
و اما این خرگوشی بودن انها شده مایه تکبر و مباهات خودشان و طرفدارانشان...در کارنامه انها بیشتر از هر چیز خرگوشی بودن انها به چشم می خورد (یا بهتر بگویم چشم را می زند!).اما چه واهی!

داستان لاک پشت و خرگوش را که یادتان می اید؟....اخر کی برد ؟لاک پشت قصه!

YEK DOOST گفت...

3.


و اما در مورد فلسفه "صبر" زیادش حرف می زند...مثلا در ان مصاحبه "نسل امروز "بود؟اسمش یادم نیست) که از او پرسیدند چطور خواننده هایی هستند که هنوز یک البوم بیرون ندادند ،کنسرت می گذارند اما تو با توانایی هایت 3 سال صبر کردی تا اولین کنسرتت را بگذاری و او در جواب اشاره به صبور کردن خودش کرد!
اما این مثال هایی که من اینجا زدم مربوط به گذاشته بود...اما چون این فلسفه کلی بنیامین هست پس شامل اینده هم می شود.بنابراین از طرفی طرفداران محترم هم دعوت به همگامی با قدمهای بنیامین می شوند....صبور باشید.با بنیامین حرکت کنید پشیمان نخواهید شد چون برنده نهایی مسابقه های دو بنیامین است والبته طرفدارانش.
بنیامین به دو استقامتی اعتقاد دارد تا دو سرعتی!


پس بنیامینی ها بی جهت بی تابی نکنید.جام طلا در اخر همیشه از ان شماست!

YEK DOOST گفت...

4.



و اما در مورد فلسفه "صبر" زیادش حرف می زند...مثلا در ان مصاحبه "نسل امروز "بود؟اسمش یادم نیست) که از او پرسیدند چطور خواننده هایی هستند که هنوز یک البوم بیرون ندادند ،کنسرت می گذارند اما تو با توانایی هایت 3 سال صبر کردی تا اولین کنسرتت را بگذاری و او در جواب اشاره به صبور کردن خودش کرد!
اما این مثال هایی که من اینجا زدم مربوط به گذاشته بود...اما چون این فلسفه کلی بنیامین هست پس شامل اینده هم می شود.بنابراین از طرفی طرفداران محترم هم دعوت به همگامی با قدمهای بنیامین می شوند....صبور باشید.با بنیامین حرکت کنید پشیمان نخواهید شد چون برنده نهایی مسابقه های دو بنیامین است والبته طرفدارانش.
بنیامین به دو استقامتی اعتقاد دارد تا دو سرعتی!


پس بنیامینی ها بی جهت بی تابی نکنید.جام طلا در اخر همیشه از ان شماست!

YEK DOOST گفت...

تا حالا چند بار از بنیامین شنیدید که گفته :
من صبور هستم
!

مهسا 2 گفت...

ناشناس عزیز اینجانب امروز امتحانام تموم شد با هر بدبختی که بود و از حالا به بعد به خاطر گل روی شما هی کامنت می نویسم.راضی شدین؟

YEK DOOST گفت...

ببینید این هم یک دلیل دیگه برای اثبات حرفم
در کامنتم:
Friday, January 14, 2011 2:23:00 pm

که گفتم
"من فکر می کنم دیدگاه بنیامین فرم تابع محتواست و نه محتوا تابع فرم!او محتوای خودش را دارد و بعد فرمی مناسب با ان را پیدا یا طراحی می کند"



مصاحبه گر:
یک سوال فانتزی،قلب خوب یا لباس خوب؟
بنیامین:
این سوال مثل انشای علم بهتر است یا ثروت نمی نماید،به نظر من قلب خوب لباس خوب هم می اورد.

*-بریده از مصاحبه( فکر کنم) در
زندگی ایرانی-


*قلب خوب=محتوا
لباس خوب=فرم

YEK DOOST گفت...

tashih:

این سوال مثل انشای علم بهتر است یا ثروت می نماید



"می نماید" صحیح است

YEK DOOST گفت...

سلام اقای پیمان

امیدوارم امتحانتون خوب شده باشند.....کی برمی گردید؟؟؟



**************

وآی خدای من

درود بر اقای پیمان.....۱۰۰ درود



پادشاه بنیامین در سری اول-شماره۶ ،منشور ازادی بیان را صادر کرد:

۶- احتیاجی نیست اینقدر حرص بخوریم و اعصاب خودمون و خرد کنیم، بهتره اجازه بدیم هر کسی نظر خودش و با صراحت اعلام کنه، اینطوری شاید بتونیم خودمون و اصلاح کنیم.



و الان دیدم شما کامنت باکس را ازاد کردید

اول کلی تعجب کردم و بعد هورا کشیدم



اقای پیمان شما همیشه و همیشه به ازادی بیان معتقد بودید.حتی قبل از این حرف بنیامین.شما هیچوقت اهل سانسور نبودید و من شاهدم و همه شاهدند چون پر ظرفیت هستید.

.. اما بنیامین باز با این حرف ثابت کرد که از نقد ها هراسی ندارد . و انقدر از ظرفیت روحی و فکری بالا برخورداره که همیشه از نقدهای سازنده استقبال می کنه و در جهت بهتر شدن خودش استفاده مثبت میبره.

امیدوارم که ما یوزرها هم ثابت کنیم که به ان حد از بلوغ رسیده ایم که شایسته ازادی بیان باشیم و از ان سازنده استفاده می کنیم.

ازادی بیان=هوای پاک

بیاییم هوای پاک را الوده نکنیم!

در کشور بنیامینی ها هوا پاک و پر از اکسیژن است.(لبخند)

ناشناس گفت...

لطفا ميلت رو چك كن .( به بالايي)

ناشناس گفت...

به سایت اختصاصی یک دوست خوش آمدید!!!

YEK DOOST گفت...

Tuesday, January 18, 2011 8:34:00 PM

nashenas aziz

shoma dar comment-gozari sherkat konid ta ekhtesasiye man nabashe
!!!!
inja moteasefaneh hichkas bekhodesh zahmat neveshtan nemide be joz 2-3 nafar,
pas jai baraye geleh nist

ناشناس گفت...

بايد ازعشقت پرسيد كه ازادي دادي يا نه
مثلا ديشب __

ناشناس گفت...

ديشب جواب منو نداد ساعت 4 ميرم ""فرشته""
تو هم گوشيت رو روشن كن بگو كي بيام دنبالت.